تفلد ایجی
تفلد ایجی

ساعت 5 صبح . ارمیتا

-هااااااا تقویم گوشیمو نگاه کردم چیییییی امروز 7 اذره با هیجان بلند شد و مثل بقیه ایجی رو فرستاد دنبال نخود ابی 

-هووم خب زنگ بزنم به بچه ها زنگ زد به مرلیا

-الووووووو با این نره کشیدن ارمی مرلیا از تخت افتاد پایین و سرش خورد به پا تختی و لیوان اب ریخت رو صورتش 

مرلیا-اخ سرم و اخ صورتم اول صبحی چه مرگته ساعتو دیدی ساااعت پنج صبحه 

-اوهوم زودی بیا خونمون 

مرلیا - اخه من چه گناهی کردم که ساعت پنج صبح باید بیام خونه شوما 

-گفتم زود بیا 

مرلیا-اه باشه باااااو گوشی رو قطع کردم و ارمیتا همین جوری به رایا و رویا و راموناو فاطی و مریکا و ترسا زنگ زد

دم در خونه ارمیتا.مرلیا

-هووووی حماااال اون در بی صاب رو باز کن 

ارمیتا-خب بابا چته مگه صد سال نخوابیدی ؟ 

-اره صد قرنه نخوابیدم حداقل میزاری بیام تو کپه مرگمو بزارم؟

ارمیتا-گمشو بیا تو حق نداری کپه مرگتو بزاری 

اومدم تو و یکی یکی رایا و مریکا و تری و فاطی و رامونا و رویا اومدن که ساعت شد 9 صبح منم تو این چهارساعت در خواب ناز بودم که با کتکای رایا و مریکا بلند شدم 

رویا

-خب برنامه چیه ؟ 

مرلیا تا کمر رفت تو کوله پشتیش 

مریکا-یه وقت غرق نشیااا

اومد بیرون یه برگه تو دستش بود .مرلیا

-اهم اهم 

رایا-خب حالا مگه میخوای اهنگ سنتی بخونی لازم به صدا صاف کردن نبود 

-بادکنکا با مریکا و فاطی.. کیک با رایا و تری ..... تزیینات هم با من و ارمی ....فشفشه و ترقه هم با رویا و رامونا 

رایا و تری رفتن کیک اوجولاتی گرفتن مریکا و فاطی نشستن این هواااااا بادکنک باد کردن  رامونا و رویا هم رفتن ترقه و فشفشه گرفتن 

تو حیاط .رامونا

-خب رویا این فشفشه ها خوبن دیه ؟ 

رویا-اوهوم اره خوبه ایجی اینا رو ببینه کنفیکون میشه 

تو اشپز خونه.ترسا

-اخه چرااا نمیزاری من یه ناخونک به این کیک بزنم رایا؟

رایا-چون این کیک مال ایجیه 

رایا کیکو گذاشت تو یخچالو قفل زد به یخچال!!! تری هم داشت خودشو جر میداد که در یخچالو باز کنه 

مرلیا رو چارپایه.مرلیا

-ارمی اون چارپایه رو سفت بگیری هااا من میوفتم یه چیزیم میشه

ارمیتا-باشه بابا صد بار تو یه دقیقه گفتی اینو 

خلاصه همه کارارو کردیم و ایجی و پسرا هم اومدن خونه موقع بریدن کیک بود

ترسا-کی رقص چاقو میاد ؟ 

مرلیا-ارمی باید برقصه از شوهرش نترسه با این حرف مرلیا کل جمع رفت رو هوا

دخترا همگی-ارمی باید برقصه از شوهرش نترسه 

ارمیتا با تمام پررویی-معلومه که نمیترسم اخرش رقص چاقو اومد و کیکو بریدن و رقصو.... که 

نخود نخود هرکه رود خانه خود بازم میگم یکسال به سن ایجی و یکسال به کودک درونش اضافه میشود


[ شنبه 7 آذر 1394 ] [ 13:23 ] [ fàþèmèh ßhìŕàìßhì♤ ] [ بازدید : 355 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
آخرین مطالب
تو وب نیستم (1395/01/08 )
سلااام (1394/11/29 )
خبر دااااغ (1394/10/25 )
پاستا (1394/10/21 )